پاسخ به سوالات حقوقی و شرعی
حقوق اسلامی
گفتگوی مداوم زن و شوهر؛ رمز پایداری زندگی مشترک
  زوجین برای پایداری و دوام زندگی زناشوئی بايد همدیگر را همان طور كه هستند بپذيرند و به خواسته های هم احترام گذاشته و به شيوه ای پسنديده با هم حرف بزنند.

 

"مذاكره و گفتگو" پديده نوظهوری نيست كه بخواهيم آن را توضيح دهيم ما در تمامي لحظات و دقايق زندگي خود با اين امر مهم سروكار داريم. هنگامي كه با راننده تاكسي بر سر مبلغ كرايه بحث مي كنيم، زماني كه با مغازه دار سر خريد جنس چانه مي زنيم، صحبت طبيب با بيمار، وكيل با موكلش، كارمند با رئيس يا مدير مافوق پيرامون جريان كارها همه نوعی مذاكره است.

پس چرا زن و شوهرها كه از همه به هم نزديك تر هستند با يكديگر مذاكره نكنند؟ در زندگي زناشويي دلخوري ها، رنجش ها و شكايات و مشاجره ها فراوان است اگر چنين نباشد، بايد نگران بود، زيرا به يقين رابطه زوجين به سردي گراييده و حتما نسبت به هم بي اعتنا و يا دستكم بي تفاوت مي شويم و در حالی كه از هم رنجش داريم به زندگي يكنواخت خود ادامه مي دهيم، اما اگر بخواهيم به بهبود روابط خود كمك كنيم بايد نحوه بهتر گفتگو كردن را بياموزيم.

اصولا كساني از يكديگر مي رنجند كه از هم توقع داشته باشند و كساني از هم توقع دارند كه يكديگر را دوست دارند، بنابراين زن و شوهري كه پايه ازدواج آنها بر اساس مهر و محبت بنا شده حق دارند از يكديگر برنجند. بديهي است كه رنجش امري طبيعي است، اما بايد مراقب باشيم رنجش خود را از همسرمان پوشيده نگذاريم، زيرا رنجش هاي كوچك و جزيي،به تدريج در روح و روانمان انباشته مي شوند و اين وضعيت به هيچ وجه خوشايند نيست.

با گفت و شنود مي توانيم هر رنجش و دلخوری را از خود دور كنيم، به شرطي كه با فن گفتگو و راه رفع دلخوري آشنايي كافي داشته باشيم. اوايل ازدواج همه كوتاه مي آيند، اغماض مي كنند، از ياد مي برند، مي بخشند و زود آشتي مي كنند. اما پس از چندي هيچ يك كوتاه نمي آيند، اغماض نمي كنند، از ياد نمي برند و نمي بخشند. همه چيز از زير ذره بين رد مي شود، زود مي رنجند و مي رنجانند.

متاسفانه اين روند به مرحله اي مي رسد كه زوجين نتيجه مي گيرند حرف زدن ديگر فايده اي ندارد،چه فايده وقتم را صرف حرف زدن با او بكنم؟ او اصلا به حرفم گوش نمي دهد. ديگري مي گويد همسرم فقط به خواسته هاي خودش فكر مي كند او خودخواه است و اصلا فرصت حرف زدن را به من نمي دهد. وقتي كار به اينجا مي كشد زوجين ديگر دور گفتگوهاي مستقيم را خط مي كشند، اما زندگي مشترك همچنان ادامه دارد. ناگزير براي شناخت طرف مقابل و خواسته هاي او به حدس و گمان متوسل مي شويم. مشخص است كه اين شناخت نمي تواند دروني و عميق باشد.

چرا مذاكره نمي كنيم؟

در تمامي مراحل فوق، همكلام و هم صحبت شدن مي توانست درهاي آشتي را بگشايد و گاه خجولي باعث مي شود براي رفع دلخوري قدم پيش نگذاريم و منتظر اقدام طرف مقابل باشيم؛ گاه از واقعيت فرار مي كنيم و مشكل را رها مي سازيم و مي گوييم ديگر حوصله اش را نداريم. گاهي هم به طور حيرت آوري مایل هستيم ديگران را شبيه به خود سازيم. در حقيقت به اين دليل كه خود تاييد شويم در حالي كه معلوم نيست مثل ما شدن درست باشد. همچنین از كجا معلوم است كه همه چيز تغيير مي كند و شرايط زندگي ما بهتر می شود. بايد دست از خودخواهي برداريم، بايد بپذيريم آن رابطه اي معقول و مورد پسند است كه مبتني بر حس احترام به عقيده و گفتار طرف مقابل باشد.

كساني كه معتقدند از گفتگو طرفي نبسته اند، بايد بدانند كه به شيوه درست حرف زدن آشنايي كافي ندارند. منتها هر جنگي سرانجام پاي ميز مذاكره حل و فصل شده است. جنگ خانودگي نيز پايان پذير است. با گفتگو فاصله ها و دلسردي ها از بين مي رود. هر گفتگويي آدابي دارد كه اگر به همه نكاتش توجه شود پاياني خوش خواهد داشت، اما اگر با پيش بيني ها و سياست از قبل تعيين نشده اقدام به شكوه و شكايت كنيم چه بسا وضع از آنچه كه هست بدتر هم بشود.

يكي از پيش شرط هاي مذاكره، رعايت انصاف و منطق است. براي اين كه اين موضوع را به اثبات برسانيم سعي كنيم طرف مقابل را درك كنيم وخودمان را جاي او بگذاريم با اين كار بهتر مي توانيم پي به مشكل ببريم

اعتدال ؛ رمز بقا و پويايي خانواده ها

در اينجا هم مثل بسياري از عرصه هاي زندگي، اعتدال لازم است؛ افراط و تفريط هر دو انحرافي است . گاهي اوقات ، محبت افراطي موجب مي شود که انسان از انجام تکاليفش باز بماند. اگر محبت زن و فرزند بر قلب انسان احاطه پيدا کرد، جايي که بين بهره برداري از اين محبت و انس گرفتن با زن و فرزند ، با انجام يک تکاليف ديني با هم تزاحم پيدا کنند، چون اين محبت غالب است ، آن تکليف طرد مي شود آيه شريفه مي فرمايد:« قل ان کان آباؤکم و أبناؤکم و اخوانکم و أزواجکم و عشيرتکم و أموال افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب اليکم من الله و رسوله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي يأتي الله بأمره و الله لا يهدي القوم الفاسقين (توبه: 23) همان محبتي که خدا قرار داده و حکمت آفرينش، آن را اقتضا مي کند، و اگر آن نباشد زندگي به هم مي خورد و نه نسلي باقي مي ماند و نه جامعه ي سالمي تشکيل مي شود، اگر از حد خودش گذشت ، زن و فرزند از خدا و جهاد در را خدا محبوب تر خواهند شد؛ و وقتي که بايد برود جهاد، علاقه به فرزند مانع از انجام جهاد مي شود. از اين رو، محبت افراطي موجب بدبختي انسان مي شود، موجب ترک واجب مي شود؛ ترک واجبي که مصالح اسلام را به خطر مي اندازد . در اينجاست که خداي متعال تهديد مي کند؛ تهديد عجيبي! « فتربصوا حتي يأتي الله بأمره» (توبه: 24) منتظر باشيد که خدا فرمانش را صادر کند و به حسابتان برسد شما به خاطر علاقه به زن و فرزند ، جهاد را رها مي کنيد، انفاق را ترک مي کنيد از اين رو، افراط در محبت به زن و فرزند هم نوعي خطر محسوب مي شود. بنابراين، هر چند زن و فرزند خوب ، نور چشمي محسوب مي شوند، اما محبت به آنان بايد در حد اعتدال باشد. اعتدال يعني حد وسط و کمي، يعني محبت به گونه اي باشد که اگر با تکاليف الهي تزاحم پيدا کرد، محبت زن و فرزند بر محبت خدا فائق نيايد و مانع انجام تکليف الهي نشود.
تکاليف ديني که با محبت به زن و فرزندان تزاحم پيدا مي کنند بسيارند : گاهي انسان بايد در جبهه شرکت کند، علاقه به زن و فرزند ممکن است مانع از آن شود . گاهي بايد به تحصيل علوم ديني و يا تبليغ ديني بپردازد، اما علاقه به زن و فرزند مانع مي شوند. اين چنين محبتي مطلوب نيست. اين محبت ها در حدي مطلوب است که تزاحم با تکليف واجب نداشته باشد. اگر مزاحم شد، خود همين موجب بدبختي انسان مي شود.
بنابراين، در محبت به همسر و فرزندان توجه به نکاتي چند ضروري است: اولاً در بعضي جاها تأکيد شده که مواظب باشيد گاهي زن و فرزندتان مي توانند دشمن شما باشند خيال نکنيد همين که يک رابطه ي عاطفي بين شما، زن و فرزندتان برقرار شد ، همواره موجب خوشي زندگي و موجب برقراري دوستي و محبت و صميميت خواهد بود. قرآن مي فرمايد: « يا أيها الذين آمنوا ان من أزواجکم و أولادکم عدوا لکم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفر فان الله غفور رحيم » (تغابن: 14) و يا مي فرمايد: « انما أموالکم و أولادکم فتنه و الله عنده أجر عظيم » (تغابن: 15) اول هشدار مي دهد که فکر نکنيد همواره هر همسر و فرزندي، به طور مطلق ، موجب سعادت انسان است. نه گاهي ممکن است افرادي باشند که منافع شخصي و لذت مادي شان وقتي با لذت هاي همسر يا پدر و مادرشان تزاحم پيدا کند، خودشان را مقدم مي دارند. به ويژه در دنياي صنعتي و جوامع مادي امروزي که عواطف انساني و وفاداري نسبت به پدر و مادر و يا نسبت به فرزند تضعيف شده است . در گذشته هم کما بيش بوده و اتفاق مي افتاده که همسري دشمن همسرش باشد. فرزندي دشمن پدر و مادرش بشود زماني که پدر و مادري - مثلاً - مسلمان مي شدند، فرزند کافر مي ماند يا بعکس - گاهي هم پدر و مادرها به دليل تعصبات، آداب و سنت هاي قومي کافر مي ماندند ، فرزندان مسلمان مي شدند در اينجا، اين رابطه ي عاطفي بين پدر و مادر با فرزندان از بين مي رفت و در خانواده تضاد و کشمکش به وجود مي آمد. در اين صورت، براي فرزندان اين شبهه پيش مي آيد که حالا که والدين کافر شدند ، ما ارتباطمان را با آنان حفظ کنيم ، يا با آنان قطع رابطه کنيم و اين عاطفه طبيعي و فطري را ناديده بگيريم ؟ مي فرمايد: اين کليت ندارد ، گاهي ممکن است که همسرهاي شما در واقع دشمن شما باشند، صرف اينکه همسر، فرزند و يا پدر و مادر شما هستند ، اين نسبت نبايد موجب شود که شما هميشه به آنان وابسته باشيد و راه آنان را ادامه دهيد، و يا اينکه از آنها فاصله نگيريد ، جدا نشويد، براي اينکه اهل يک خانواده هستيد . اينها هيچ ملاک نيست . ملاک را بايد حق و باطل قرار داد؛ مادامي که ارتباط با آنان به دين شما ضرري نمي زند، رابطه ي خود را حفظ کنيد . حتي اگر پدر و مادر مشرک شدند، جوان مؤمن و مسلمان بايد رفتارش با پدر و مادرش خوب باشد، ولي در اينجا نبايد از او تبعيت کند. « و ان جاهداک علي أن تشرک بي ما ليس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا» (لقمان: 15) در امور دنيوي با آنان خوش رفتاري کنيد، اما مواظب باشيد تحت تأثير افکار و عقايد کفرآميز آنان واقع نشويد.
اما اينکه انسان بر عواطفش مسلط باشد و بداند کجا عاطفه اش را اعمال کند و کجا نکند، اين هنر بزرگي است . انسان بايد قدرت زيادي داشته باشد که احساسات و عواطفش را کنترل کند و تابع عقل و شرع باشد. به طور طبيعي، کساني که رابطه ي قوي عاطفي با همسر يا فرزند و يا پدر و مادر خود دارند ، در مواردي توجه ندارند، اين رابطه حالت افراطي پيدا مي کند. محبت به همسر يا فرزند مانع از انجام تکاليف واجب مي شود. در حالي که اگر تکليف واجب متعيني است، رضايت آنان در انجام اين تکليف شرط نيست. بايد سعي کنند که اين محبت ها به گونه اي نباشد که مانع تکليف شرعي شود . بايد تلاش کرد که حب و بغض ها ، حب و بعض هاي منطقي، معقول و مشروع باشد و از حد اعتدال خارج نشود . همان گونه که افراط آن ضرر دارد، نبودن و کم بودنش هم مشکلاتي ايجاد مي کند.
بنابراين، همواره رعايت جانب اعتدال لازم و ضروري است . حد اعتدال محبت نيازمند آموزش است . بندگان شايسته ي خدا همواره مواظب هستند که کفه ي محبت زن و فرزند از محبت خدا سنگين تر نشود . نمونه ي آن در اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است که مي فرمايد: « و لقد کان مع رسول الله صلي الله عليه و آله نقتل آبائنا و ابنائنا و اخوالنا و اعمالنا. »، (2) آن حضرت در مقام سرزنش اصحاب خود مي فرمودند: شما به خاطر روابط خانوادگي و رعايت مسائل قومي و منافع عشيره اي و امثال اينها، نمي آييد درست بجنگيد ، در آن جايي که بابيد بجنگيد ، در جنگ شرکت نمي کنيد، جديت نمي کنيد . مي فرمايد: ما در زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و در رکاب آن حضرت با پدران ، فرزندان ، دائي ها و عموهايمان هم مي جنگيديم . وقتي وظيفه ي ديني ايجاب کند و افرادي عليه اسلام قيام کنند، بايد با دشمن اسلام مبارزه کرد. پدر، برادر يا عمو تفاوتي ندارد، هر که مي خواهد باشد؛ دشمن اسلام است، بايد با او جنگيد. بعد مي فرمايد: «فلما رأي الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علينا النصر»(3) وقتي خدا ديد ما راست مي گوييم و با دشمن خدا مي جنگيم و در اين باره ، محبت قوم و خويش و دوست و آشنا مانع از انجام وظيفه نمي شود، آن گاه زبوني و شکست را بر دشمن و پيروزي و نصرت را بر ما نازل کرد. در ادامه مي فرمايد: « و لعمري لوکنا نأتي ما اتيتم لما قام للدين عمود و لا اخضر للايمان عود.» (4) حضرت به اصحاب خود مي فرمايد: اگر بنا بود ما هم مثل شما باشيم و مثل شما رفتار مي کرديم ، « لما قام للدين عمود»؛ خيمه ي دين بر پا نمي شد «و لا اخضر للايمان عود »؛ و شاخه درخت ايمان نمي روييد اينکه مي بينيد ديني باقي مانده و خيمه ي اسلام سر پاست ، همه رهين آن فداکاري هايي است که ما کرديم. با دشمن جنگيديم ، هر چند از بستگان نزديک بودند. چون باطل بودند، با آنان جنگيديم . اين همان صدقي است که خدا از ما مي خواهد . اطاعت امر خدا کرديم. وقتي ثابت کرديم که راست مي گوييم ، خدا هم ما را پيروز کرد. اساساً اگر بخواهيد ديني باقي بماند، ايماني باشد، نيازمند چنين مرداني آهنين اراده و فداکار هستيم که در مقام انجام وظيفه از هيچ چيز نترسند و در ملاحظه احدي را هم نکنند، اگر در انجام تکاليف الهي بخواهيم ملاحظه ي پدر، فرزند ، دوست ،آشنا ، باند ، حزب ، جناح سياسي و همسايه را بکنيم ، چيزي از اسلام باقي نمي ماند.
پس محبت به فرزند، پدر، برادر و خواهر امري مطلوب و نعمتي الهي است و موجب بقاي نسل، بقاي خانواده و سرانجام تشکيل جامعه صحيح مي شود. اما اگر همين امر از حد خود فراتر رفت و دل بستگي شديد آورد، به گونه اي که مانع از انجام تکاليف اجتماعي، بخصوص جهاد و اجراي عدالت شد، اثر معکوس دارد. نمونه ي آن اميرالمؤمنان عليه السلام در مقام جنگ و جهاد، و نيز در مقام اجراي عدالت درباره ي دخترش است. فرزند ايشان يک گردنبد گلي و کم ارزش از بيت المال عاريه گرفته بودند که در يک جشن عروسي از آن استفاده کنند و بعد آن را برگردانند . ضمانت هم کرده بودند که اگر ضرري به آن رسيد، جبران کنند. به اصطلاح «عاريه مضمونه» بود. زماني که اميرالمؤمنين عليه السلام از موضوع آگاه شدند که حضرت زينب عليها السلام از بيت المال چنين گردنبندي را براي يک يا دو روز عاريه گرفته اند ، ايشان را مؤاخذه کردند. بعد هم فرمودند: دخترم اگر نبود که اين گردنبند را به عنوان عاريه مضمونه گرفته بودي، اولين دستي که در اسلام به جرم دزدي بريده مي شد، دست تو بود . آن حضرت نگاه نمي کند که دختر اوست . فردا مي گويند: دختر رئيس مسلمان ها دزدي کرده است . حسن احکام اسلام به همين است که با مجرم برخورد مي کند و او را مجازات مي کند، هر چند دختر علي عليه السلام باشد. در بسياري جاها که ملاحظاتي در کار دخالت مي کند، همين تساهل و ملاحظات موجب مي شود که کساني از مؤاخذه و عقوبت در امان بمانند، و همين موجب مي شود که آبروي اسلام و نظام اسلامي از بين برود. اعتبار اين نظام به اين نيست که چون فلان شخص با کسي نسبت دارد بايد امنيت داشته باشد. اعتبار و آبروي نظام به اين است که مجرم مجازات شود، هر که مي خواهد باشد.
بنابراين، محبت به فرزند و زن، يا دوستان ، اگر در حدي باشد که مانع از انجام تکليف الهي شود، مطلوب نيست و موجب سقوط انسان مي شود . همين محبتي که نعمت بزرگ الهي است و موجب برکات و سعادت هايي در دنيا براي انسان مي شود؛ اگر از حد اعتدال خارج شد، آثار ناگواري براي انسان پديد مي آورد.

پي نوشتها :

1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار ، ج 8، ص 171 ، باب 23. روايت 113.
2- شرح نهج البلاغه، ج 2، باب 35، ص 243.
3- همان، ج 4، ص 33، ب 55.
4- همان، ج 3، ب 52، ص 346.

منبع:مجله ي معرفت 125
نويسنده:استاد آيت الله محمدتقي مصباح يزدي (دامت برکاته)

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 10
بازدید کل : 10309
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1